ضرورت و اهمیت آموزش مهارتهای زندگی در زندگی
هفت روز: اغلب جوانان می توانند بدون اتکا به پدر و مادر، از پس مسئولیت های زندگی برآیند. البته این شامل همه جوان ها نمی شود. برخی از جوانان، از خیلی پیش از این سن، این توانایی را به دست می آورند و به اصطلاح «پخته» می شوند و برخی دیگر، حتی تا ۴۰سالگی هم نمی توانند از پس کارهایشان برآیند.
جوانی که نتواند در ۲۵سالگی از پس امورش برآید و توانایی چرخاندن دست کم چرخ زندگی خودش را نداشته باشد، احتمالاً تا پایان عمرش هم توانایی این کار را نخواهد داشت. چون دیگر زمانی برای آموزش دادن به او باقی نمانده است.
او در واقع حالا، چندی است که وارد جامعه شده و اگر به ابزار مهارت های زندگی مجهز نیست- حالا به هر علتی، چه سستی های خودش، چه سستی خانواده اش و چه کم کاری نهادهای آموزشی- بعد از این هم، چندان امیدی به تجهیز شدنش به این مهارت ها نمی رود. مگر این که به مرور زمان تجربه کسب کند. آزمون و خطا کند و فرصت هایی را از دست بدهد و با مشکلاتی عدیده دست و پنجه نرم کند تا چیزهایی یاد بگیرد که آن وقت چیزی حدود یک دهه از وقت مفیدش را از دست خواهد داد.
به عقیده روانشناسان در گذشته، به کسانی که به دوره نوجوانی می رسیدند مسئولیت هایی داده می شد. برای مثال، کارهایی کوچک در محل کار پدر یا کارهایی در خانه، اما حالا به یک جوان ۲۰ساله می گویند کودک! برخی پدرها و مادرها، اعضای خانواده و اطرافیان، جوری تلقین می کنند که به نظر جوان ۲۰ساله هنوز بچه است و توانایی انجام خیلی کارها را ندارد چه رسد به اداره یک زندگی و حتی برای انجام کارهای شخصی اش نیاز به کمک دارد.
مهارت های زندگی چیست؟
“مهارتهای زندگی” مجموعه ای از توانائی ها است که زمینه سازگاری و رفتار مثبت ومفید را فراهم می آورند و این توانائیها فرد را قادر می سازند مسئولیتهای نقشهای اجتماعی را بپذیرد و بدون لطمه زدن به خود و دیگران با با خواستها، انتظارات و مشکلات روزانه بویژه روابط بین فردی به شکل موثرتری رورو شود و برنامه آموزش آن برنامه ای است که مهارتهای لازم را جهت ارتقاء بهداشت روان و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی به گروه مخاطب آموزش میدهد
موریس ایس الیاس از دانشگاه راجرز در کتاب تصمیم گیریهای اجتماعی و رشد مهارتهای زندگی می گوید: “مهارتهای زندگی یعنی ایجاد روابط بین فردی مناسب و موثر، انجام مسئولیتهای اجتماعی، انجام تصمیم گیریهای صحیح و حل تعارضات و کشمکش ها بدون توسل به اعمالی که به خود یا دیگران صدمه بزند.”
به اعتقاد بندورا شخص، محیط و رفتار روی هم تاثیر متقابل داشته و هیچکدام اجزای جدای از یکدیگر نیستند. درنظریه یادگیری اجتماعی بندورا نیز یادگیری فرایندی فعال و مبتنی بر تجربه محیطی است و به همین جهت کودکان و افراد در جریان یادگیری و آموزش فعالانه به امر یادگیری مهارتهای زندگی و تعامل با محیط می پردازند. بنابراین در این نوع آموزش از روشهایی که شرکت فعال افراد را در امر آموزش مهارتهای اجتماعی و ارتباطات فردی و میان فردی تسهیل می بخشد استفاده می شود. به اعتقاد بندورا افرد مبتلا به اضطراب اجتماعی عمدتا از لحاظ باورهای مختل در مورد کارآمدی خود و نه از لحاظ مهارتهای اجتماعی واقعی با دیگران متفاوتند؛ وقتی افراد باورهایی در مورد کارآمدی اجتماعی خود شکل می دهند،موفقیت ها و شکست های اجتماعی خود را هماهنگ با این باورها تعبیر می کنند ؛ خود کارآمدی با دامنه گسترده ای از مسائل مانند افسردگی، مهارتهای اجتماعی،جرئتمندی و تنیدگی و استرس مربوط است.
نظریه مازلو بر اساس نیازهای اساسی روانی -اجتماعی انسان بصورت پلکانی تنظیم گردیده است که تامین نیازهای پلکان اول شرطی است برای رسیدن به نیاز بعدی و در این تحقیق آموزش رفع این نیازها و رسیدن به مراحل بالاتر اجتماعی روانی مد نظر می باشد.
در نظریه اریکسون نیز فرد در هر مرحله از زندگی با بحرانی روبرو گشته که با حل این بحران روانی -اجتماعی به مرحله بعد سوق می یابد و داشتن مهارتهای اجتماعی در زندگی به فرد در حل بهتر و سلامت روانی- اجتماعی وی کمک فراوانی می نماید و در آموزش جلسات گروهی به افراد آموزش داده میشود تا در حل بحرانهای مختلف زندگی موفقیت بیشتری داشته باشندو در حل و فصل بحرانها و مسائل قبلی و فعلی خویش توفیق یابند.
اهمیت آموزش مهارت های زندگی:
نزدیک به چهار دهه است که در ادبیات روانشناسی، در سطح دنیا آموزش مهارتهای زندگی آن هم از پایه و شاید حتی قبل از دبستان به شدت مورد توجه قرار گرفته است و این دوره ی آموزشی در دو گروه مهارتهای عام شامل خودآگاهی، همدلی، ارتباط موثر، روابط بین فردی موثر، کنترل خشم، مقابله با هیجانهای منفی، آموزش حل مساله، تصمیمگیری، تفکر خلاق، تفکر انتقادی و مدیریت زمان از یک سو و مهارتهای خاص شامل گروهی از افراد نظیر آموزش پیش و پس از ازدواج، مدیریت بحران، پیشگیری از آسیبهای روانی و … از سوی دیگر تدریس و به صورت کارگاهی اجرا میشود.
در این مقاله بر آنیم تا ضمن آشنایی هر چه بیشتر شما، چرایی و ضرورت این آموزش را مورد توجه قرار دهیم، چرا که خوشبختانه در کشور ما نیز بیش از یک دهه است که «مهارتهای زندگی» جزیی از سرفصلهای نظام آموزش و پرورش را به خود اختصاص داده است.
مثال برای مهارت زندگی:
در دنیای جدید در کنار هر کوچه و خیابان، رستوران ها و فست فودهای زیادی هست که افراد بی شماری، خوراک روزانه خود را از آنها تهیه می کنند و همین موجب می شود که انتظار ما از یک جوان خیلی با گذشته تفاوت داشته باشد.
حال با توجه به این اوضاع و احوال دنیای مدرن، آیا شما به عنوان یک همسر آن قدر توانایی دارید که یک وعده غذای شام میهمانان خودتان را در منزل تهیه کنید و یا ترجیح می دهید که از نزدیک ترین رستوران محل زندگی تان بگیرید و از آنجا طلب غذا داشته باشید و یا شما به عنوان یک آقا پسر رشید، آیا می توانید از قابلیت های دنیای مدرن برای اداره یک زندگی به خوبی استفاده کنید و به قول معروف، چند نفر دیگر هم از نان بازوی شما بهره مند شوند.
اهمیت آموزش مهارتهای زندگی در عصر حاضر
با وجود تغییرات عمیقی که در شیوه ی زندگی جوامع امروزی رخ داده است که متاسفانه هنوز بسیاری از افراد در مواجهه با ناملایمات و مشکلات زندگی از روشهای ناکارآمد و سنتی گذشته تربیتی خود استفاده میکنند. اگر در دوران زندگی تربیتی خود خشم و پرخاشگری از سوی بزرگترها راهکاری هر چند موقتی برای خاموش ساختن رفتارهای غلط و نامناسب به کار گرفته شده است، علیرغم اشراف کامل به غلط بودن این شیوه ی تربیتی، هنوز بر سر فرزندان خود فریاد میزنیم و با رفتاری غیرانسانی که بیشتر برخاسته از طبیعت غریزی ماست سعی در خاموش سازی رفتارهای به اصطلاح غلط خود، فرزندان و حتی اطرافیانمان داریم. چرا چنین شیوهای اتخاذ میشود و ما را بیش از پیش آسیبپذیرتر میسازد؟ سوالی است که «فقدان آموزش لازم برای زندگی» به نظر پاسخ نسبتا مناسبی برای آن است.
در طی بیش از یک دهه از عمر آموزش و درمان، در اتاقهای روان درمانی و مشاوره بارها به مراجعانی برخورد کردهام که عدم توانایی برای مواجه شدن با مشکلات روزمره ی زندگی ، دلیل اصلی مراجعه ی آنها بوده است. اما تفهیم این مساله و تغییر در رفتارهای غلط، موضوعی نیست که یک باره و با یکی دو جلسه مشاوره امکانپذیر باشد. بی شک انتخاب روشهای ناکارآمد روابط اجتماعی ناموثر، عدم توانایی در بیان احساس، ناتوانی در کنترل خشم، بیتفاوتی نسبت به درد و رنج دیگری، ضعف در برقراری رابطهای موثر از طریق گوش دادن فعال، برنامهریزی برای اولویتبندی امور مهم زندگی، تصمیمگیری و حل مساله و داشتن تفکر خلاق و انتقادی نسبت به شنیدهها و دیدههایمان، همگی و همگی نیازمند اتخاذ دو مرحله ی مهم زیر است:
الف: شناخت روشهای مقابله کارآمد با بحرانهای زندگی
ب: تغییر رفتارهای آموخته شده گذشته
دوره ی آموزشی مهارتهای زندگی همانطور که در مقدمه ی این مقاله آورده شد در کشورهای توسعه یافته چیزی در حدود سی چهل سال است که به طور جدی تدریس و مورد توجه قرار گرفته و خوشبختانه در کشور ما حدود ۱۰تا ۱۵سال است که مورد بررسی قرار گرفته. از این رو به نظر میرسد برای داشتن توانمندی لازم در قرنی که به نام «عصر اطلاعات» از آن نام برده میشود، توجه جدی به آموزش همه جانبه لازم باشد. آموزش همه جانبه که از اهداف اساسی آموزش مهارتهای زندگی است اساسا بر چهار محور استوار است ، که در مقاله ی بعد به بررسی آن خواهیم پرداخت .